شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی...

۲ مطلب با موضوع «دل گویه» ثبت شده است

مادری-فرزندی

همیشه فکر می کردم چقدر خوب است که رابطه ای داشته باشی که به هیچ وجه گسستنی نباشد؛ 

رابطه ای که لبریز از عشق و غرور، در عین حال فداکاری خلاق و بالنده است؛

رابطه ای که برایت فضیلت و رشد به همراه بیاورد و گنجینه های پنهان ذاتت را شکوفا کند؛

رابطه ای که داد و دهش در آن نتنها بدور از تکلف است، که لذت بخش نیز است.

و بیش از یک مصداق برایش نیافته بودم؛ مادری-فرزندی...


اما امروز تجربه ای پیدا کردم، یا شاید بهتر باشد بگویم مواجهه ای جدید با تجربه ای قدیمی پیدا کردم که دلم را لرزاند و چشمانم را خیس کرد.


اینکه فرزندت در سختی باشد و تو نتوانی برایش کاری انجام دهی خیلی سخت است.

خیلی سخت...


خوب است که حداقل می توان سر به آسمان بلند کرد؛ 


۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۷
فاطمه ..

کول یا نایس

مدتی است، تقریبا دو سه سال، که به قول رفقا خیلی کول یا نایس شده ام.

حالا این صفت کولیت یا نایسیت به چه دلیل به من داده شده؟
 پاسخ اینجاست:
تفکر فلسفی! البته با رویکرد تجربه گرایی اگزیستانسیالی.

حالا این مکتب ترکیبی دیگر چیست؟ آنهم در این بازار شام مکاتب که هنوز از پس حالی ها و قبلی ها بر نیامده ایم!
این مکتب شخصی من است.

بعد از هجوم ناجوانمردانهء تجربیات تلخ در انفوان جوانی، بعد از شکسته شدن تصمیم هایی که برایشان کلی تلاش کرده بودم، بعد از مواجه شدن با آدم های خیلی خیلی مختلف که به قول یک دوست "از سروش تا گوگوش" گستردگی طیف داشتند، به این نتیجه رسیدم که از دگماهای درونی ام بکاهم. در واقع این تجربه زیسته ها، آن دگماها را به من شناساند و دست آخر این من بودم که صادقانه با خودم و عالمم مواجه شدم. به جای اینکه به این تعصبات جاهلی و دگمیت های غیرمنطقی، عنوان استاندارد بالا یا چهارچوب های شیک بدهم و خودم را گول بزنم، تصمیم گرفتم طی یک عملیات نفس گیر، خودم را از مرداب جمود به تعالی روحانی نزدیک کنم.

و البته الان که دارم قلم ورد را بر این نیو پیپر مجازی میغلتانم، از خودم تعریف نمیکنم ها! این سطور، مثل بقیه سطور، داستان دارند. یعنی انگیزه نگارش! ولی اینبار یک مقدار انرژی بیشتری صرف شد برای همین این متن شاید طولانی تر باشد.

من علاوه بر روح(!)، به توسیع افق دید معتقدم. آدم میتواند با دیدن افراد مختلف که سبک زندگی ها گوناگونی دارند و به اصول مختلفی معتقد اند متوجه این نکته مهم شود که روش های زیستن متعدد اند و در عین حال صحیح اند. اساسا فکر میکنم برای رسیدن به همین نکته است که به سیر در زمین توصیه شده ایم. افرادی که شانس سفر به نقاط مختلف را داشته اند، خیلی بیشتر متمسک به چنین بینشی شده اند، ولو اینکه کلا افراد کم رابطه ای باشند.

اصلا همین نکته است که در فلسفه های انسان شناسانه اهمیت رابطه با دیگری را مبرز میکند. تا دیگران و سبک زندگی های متفاوت را نبینیم نمیتوانیم به نقاط ضعف و قوت اندیشه ها و روش های خودمان پی ببریم . و این دیدن یعنی دل دادن، یعنی گشوده بودن ، یعنی چشم باز کردن...

در سیره بزرگان هم مصداق های متعدد و روشنی از این نوع گشودگی دیده میشود.
ما باید باور کنیم هرشخص با همه ذخایر ژنتیکی، پایه های تربیتی، تفاوت های دیدگاه و احوال و اوضاع روحی اش با ما موجه میشود و ما هم دقیقا با همین شرایط با او روبرو می شویم . علاوه بر این، الفاظ و اعمال واسطه انتقال معانی بین ما هستند که آنها هم داستان های خاص خودشان را دارند...

اگر دیگران را با این رویکرد بپذیریم، آنوقت است که اجازه میابیم در مورد رابطه با ایشان تصمیم بگیریم. یعنی من معتقد هستم اولین قدم پذیرش هر کس،همانطور که هست، است. تازه اگر رابطه ای شکل بگیرد و ادامه پیدا کند در طول زمان ما با چالش های مختلفی در یک رابطه مواجه میشویم و به زوایای جدیدی از روح و شخصیت خودمان و دیگر افراد پی میبریم.

و همه این فرایند فقط وقتی قابلیت وقوع پیدا میکند که ما صادق باشیم. با خودمان و دیگران.
گشوده باشیم برای پذیرش هر چیز آنطوری که برای ما پیش می اید.
و در فکر تعالی باشیم چرا که داشتن چهارچوب های صلب و متعدد اصلا و ابدا به معنای شیک و متفکر بودن نیست.
اتفاقا این تفکر از نوع آزادانهء آن است که به ما قدرت تغییر و یافتن راه های بهتر و متعالی تر را می دهد.

و من همه اینها را نوشتم چون یک روی غیر منطقی و دگم از دوستی را دیدم که ادعای روشنفکری دارد.
البته توقعش را داشتم ولی این سومین ضربه غیر محسوس در رابطه ام با او بود. و من را نسبت به کم و کیف آینده این رابطه فکری کرد.

آدم ها زوایای پنهان زیادی دارند.
و من شدیدا به صداقت و روراستی اعتقاد دارم. همینطور به انعطاف پذیری و احترام.
و او دقیقا، نا آگاهانه، این چهار اصل من را نشانه رفت! و من الان نه کول هستم و نه نایس...

۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۰۱
فاطمه ..